داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

ای غایب از چشمان ما

یارا ببین هجران ما  این درد بی درمان ما  این خار در چشمان ما

وین دیده گریان ما  این کوه غم بر جان ما  دیگر چه باشد ان ما

ای غایب از چشمان ما

 

ای جلوه در طور ما  ای نور اندر نور ما  نور دو چشم کور ما

عیسای هر رنجور ما  در غربت مستور ما  پر درد از هجران ما

ای غایب از چشمان ما

 

مستی عالم مست تو هستی عالم هست تو دست همه در دست تو

دست همه پیوست تو پیوست جان پا بست تو گریان تو چشمان ما

ای غایب از چشمان ما

 

موسی به قربان شما عیسی به فرمان شما یعقوب گریان شما

یوسف پریشان شما جان علی جان شما دستم به دامان شما

ای غایب از چشمان ما

 

مولا زمان شیداییت جان جهان سوداییت پیوسته دل ارزانیت

مجنون تو صحراییت عالم همه قربانیت یک گوشه چشمی حالیا

ای غایب از چشمان ما

 

یارا سلامت می کنم  چشمم به راهت می کنم دیده سرایت می کنم

هر شب صدایت میکنم این جان فدایت می کنم ای نازنین پنهان ما

ای غایب از چشمان ما

 

من تشنه روی توام  اشفته موی توام  در حسرت کوی توام

صد لیلی بوی توام در بند ابروی توام جانان به سوی جان بیا

ای غایب از چشمان ما

 

مستور چون زهرای ما  تنها چون مولای ما  اسرار در سینای ما

وی هم نوا با نای ما  وی اشک طوفان سای ما  ای کوثر ادینه ها

ای غایب از چشمان ما

 

دل ها همه پروانه ات  دل ها همه کا شانه ات  دل ها همه ویرانه ات

در حسرت پیمانه ات  پویند راه خانه ات  گر بگذری بر کوچه ها

ای غایب از چشمان ما

 

مولا جوابم میکنی  در غم هلاکم می کنی  پر اضطرابم میکنی

یا خود خطابم میکنی خود انتخابم میکنی تا من بیایم جمعه ها

ای غایب از چشمان ما

 

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ماه تنها چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 21:51 http://mahetanha.blogsky.com

سلام
واقعا متن قشنگ و زیبایی بود
موفق باشی
ماه تنها

لیلا چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 22:54

ای قشنگه..اما به نویسنرش نمی خوره که ................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد