داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

نقد کتاب مجنون بی نوایان تالیف رضا صمدیها


(۱)   بعضی اوقات آدم تصمیم میگیره روی چیزی تحقیق کنه و کتابی بنویسه، ولی حین تحقیق متوجه میشه که مطالب بدرد بخوری دستش نیومده. اون وقت کار منطقی اینه که تحقیقشو تبدیل به یه مقاله 5 صفحه ای کنه و بده تو یه روزنامه محلی چاپ بشه، نه اینکه از هیچی 150 صفحه مزخزف سر هم کنه و با n نفر مصاحبه کنه همه دقیقا - تاکید میکنم دقیقا- یه حرف بزنن و آخرشم نه خودش بفهمه چی نوشته نه ملت!


(2)   آخر مرد مومن، بجز 3 مورد که از بعضی ها نقل کردی شخصیت اصلی کتاب یعنی "کاظم دیوانه" عارف بود، که به هیچ وجه من الوجوه کافی نبود، 150 صفحه مطلب نوشتی آخرشم یه داستان تخیلی که قضیه رو رمانتیک کنی و ما نه کرامتی خوندیم نه سندی که بشه پذیرفت؟؟!!!


(3)   آیا هر کسی به بچه یتیم ها برسه عارفه؟-قطعا آدم خیلی خیلی خوبیه ولی عارف بحثش جداست؟- با 200 نفر مصاحبه شده و همه عینا گفتن "کاظم دیوانه" می خواسته خیابان سپه رو تو قزوین بره بالا مردم به صورتش دوغ میمالیدن و میزدنش. یعنی کل  مطلب کتاب همین بود، بعد چطوری از توش عارف تولید کردی!!!


بسیار کتاب مزخرف و سطح پایینی بود و دقیقا به شعور مخاطب توهین کرده بود. عزیزم اسم عارف رو از رو جلد بردار!!!!





نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 19:50

این نقده یا....

آرمین آران دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 15:32 http://aranlar.blogsky.com

این آقای صمدیها هم میزنه ها
هنوز تو تعریف خیلی از کلمات مشکل داریم

علی سه‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:04

شما هم که شخصیتت دست کمی از لاتای چاله میدون نداره بهتره که در خصوص علما و عرفا مطلب ننویسی چون تربیت و اهلیت این کارو نداری برادر.

ممنونم که نظرتون رو درباره شخصیت من و اهلیت من دادید
ولی انصافا جا داشت در مورد اهلیت من میذاشتید خدا نظر بده
اگه بذاریم کارهای خدا رو خود خدا انجام بده خیلی بهتره ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد