داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

پیشوازی علما و انبیاء هنگام مرگ آیت الله حجت


حجت الاسلام فاطمی نیا نقل می کنند:


در تهران بزرگی بود به نام حاج شیخ محمود یاسری رضوان الله علیه. بخشی از پیرمردهای تهران تربیت شده او بودند. بنده آقا شیخ محمود را دیده بودم. سلمان زمانه بود، بسیار پاک و بزرگوار...

قضیه ای را از خود ایشان شنیدم که شرحش مفصل است و ذکرش لزومی ندارد.


اجمالاً اینکه بنا بود روح شیخ بهایی را احضار کنند. روح شیخ را احضار کرده بودند. شیخ یک مسئله ای را که یک سوال علمی بوده حل کرده بود... خواستند سوال دیگری بکنند، شیخ فرموده بود:


من دیگر وقت ندارم، من و تمام علما و انبیاء باید برویم پیشواز آقا سید محمد تبریزی!


می گوید جلسه تمام شد، ساعتی بعد ضجه از قم بلند شد که آیت الله حجت مرحوم شدند.(1)


(1)   نکته ها از گفته ها، دفتر اول، صفحه 175


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد