آقا سید خلیل زرآبادی می گفتند، آقا سید علی محمد تعریف می کردند:
یک مدتی وضع مالی ما خیلی بد شده بود و زندگی برایمان به سختی می گذشت. از آنجایی که ما با آقا سید موسی زرآبادی رفت و آمد زیادی داشتیم ایشان می فرمایند یک روز آقا سید موسی به طور اتفاقی به منزل ایشان رفته بودند. آقا سید علی می فرمایند: آقا بفرما داخل. آقا سید موسی می فرمایند نه آمدم یک چیز را بگویم و بروم. شما خیلی غصه نداری و بی چیزی را نخور. این بچه ای را که همسرت باردار می باشد پسر است، خیلی به این پسر دل نبند چون عمرش کوتاه است و زود از دنیا می رود. ولی قدم او برای تو خوب است و وضع مالی تو خوب می شود.
ایشان این را گفتند و رفتند. من پیش خود گفتم خوب حتماً آقا فهمیدن من وضع مالی خوبی ندارم و این ها را برای دلخوشی من گفتند.
مدتی بعد که خانم من می خواست وضع حمل کند ما فرستادیم دنبال ماما، در این هنگام یک نفر آمد و یک پول زیادی داد و گفت این را خرج کن.
ایشان می فرمایند بچه که به دنیا آمد انگار از در و دیوار، خدا به ما روزی می دهد و ما تا آن هنگام که وضع زندگی خوبی نداشتیم وضع تغییر کرد و اوضاع مالی خوب شد.
متاسفانه بچه 6 ماه بیشتر زنده نماند و ما فهمیدیم که آقا سید موسی زرآبادی آن روز واقعیت را گفته بودند.(1)
پی نوشت:
(1) واقف الاسرار الهی، صفحه 80
سلام
سید چه شکلی میشه آخه اینا اینقدر محبوب خدا میشن
جناب آران شما ما رو همواره شرمنده می فرمایید
شاد باشید
چاکرم
مطالبتون جالبه
با روز پدر بروزم
با سلام و ادب
نماز و روزه هاتون قبول
مطلب خوبی بود .رگذشت گذشتگان خیلی جالبه .
مایل هستید با ما تبادل لینک یا لوگو کنید ؟
خوشحال می شیم