داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

جواب سلام از طرف عزرائیل


بانویی صالحه که از بستگان نزدیک نویسنده است و خود اهل درک و از سخنان سخنرانان در مجالس روضه و وعظ و خطابه تحلیل های با ارزشی دارد و در مجالس زنانه فقط آن جا که بانوان تحصیل کرده در حوزه های علمیه سخنرانی دارند شرکت می کند، در محفلی فامیلی به مناسبتی مطلب ذیل را حکایت کرد.


در یکی از مجالس زنانه که بطور سیار در بین بوستان های ششم تا هشتم خیابان پاسداران تهران تشکیل می شد، خانمی در تمام این جلسات شرکت داشت که از سنین جوانی تا حال که دوران کهولت را می گذراند، علاوه بر تقید به نماز شب بعد از هر نماز یومیه به یک یک معصومین علیهم السلام و به چهار ملک مقرب پروردگار ( جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل) سلام می رساند.


در یکی از این جلسات پس از ختم برنامه، که معمولاً گفتگوهایی بین حاضرین پیش می آمد این بانو که بسیار کم سخن و موقر بود، گفت:


چندی قبل درب خانه ام صدا کرد، در را باز کردم، دیدم مردی در لباس عربی است، به من سلام کرد، جواب سلامش را دادم. گفت: می خواستم در خانه چهارمی شخصی را قبض روح کنم چون عبور از در این منزل است خواستم جواب سلام های شما را بدهم. این را گفت و رد شد.


من که از دیدن این شخص عرب که با کلام و لهجه فارسی سخن گفت، آن هم از قبض روح و جواب سلام متحیر شده بودم و به خوبی و به زودی از تحلیل این جریان بر نمی آمدم به فکر فرو رفتم. دیری نگذشت که صدای شیون و گریه از دور به گوشم رسید. چون این صدا از همان طرف بود که آن مرد عرب اشاره کرد و رفت، از منزل بیرون آمدم. متوجه شدم در منزل چهارم، یکی از همسایگان فوت کرده است. بر من مسلم شد که آن شخص عزرائیل و یکی از چهار فرشته مقرب پروردگار بود که من همیشه بعد از نماز به آنان سلام می رساندم.(۱) 

 

(۱)   گفتارهای ارزنده صفحه ۱۵۸



نظرات 1 + ارسال نظر
شادی یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 16:19

عجب زن باحالی!چی تون میشه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد