داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

داستانهای عارفانه

داستانهایی زیبا از عرفا و اولیای الهی

استخاره آیت الله قاضی


سید محمد مهدی عبدالصاحب لنگرودی نقل می کنند:


در محضر مرحوم آیت الله قاضی رضوان الله تعالی علیه بودیم، عده ای می آمدند و استخاره می کردند و ایشان هم درست جواب همان مطلب را می دادند و ما تعجب می کردیم که خدایا این ها که در قرآن نیست، مثلاً فلان مساله ازدواج یا فلان معامله ویا .... .


در هر صورت روزی خودشان فرمودند:


ما وقتی طرف(شخص) از در می آید می دانیم چه می خواهد فقط قرآن را باز می کنیم تا باور کند.(1)


پی نوشت:


(1)   فیض حضور، صفحه 242


توصیه های مرحوم بیدآبادی


حاج محمد حسن شرکت نقل می کنند:


آیت الله بیدآبادی 5 سفارش مهم داشتند و همیشه می فرمودند که افراد ملتزم به آن باشند:


(1)   همیشه با طهارت (وضوء) باشید.

(2)   نماز اول وقت اقامه شود.

(3)   بیداری سحر از دست نرود.

(4)   غسل جمعه فراموش نشود.

(5)   مهمتر از همه: همیشه خود را در حضور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ببینید(دائم الحضور بودن)(1)


پی نوشت:


(1)   فیض حضور، صفحه 129





مرحوم بید آبادی و طلا کردن رودخانه


حاج محمد حسن شرکت نقل می کند:


از حضرت آیت الله بهجت شنیدم که یکی از بزرگان (ظاهراً سید بحرالعلوم) آمده بود خدمت مرحوم بیدآبادی و تقاضای علم کیمیا نموده بودند:


مرحوم بیدآبادی هم ایشان را کنار رودخانه ای برده بود و تصرفی کرده بودند ، به دنبال آن اشاره ای فرموده بودند، نگاه کن. آن عالم فرموده بودند که تمام رودخانه و اطراف آن طلا شده بود، بعد مرحوم میرزا فرموده بودند:


گیرم که داشتی آخر چه؟ اینها به درد نمی خورد!(1)


پی نوشت:


(1)   فیض حضور، صفحه 127و128



حاج عبدالزهراء و سید محمد کاظم قزوینی


آیت الله میرزا احمد سیبویه فرمودند:


در جلسه روضه هفتگی منزلمان در کربلا یک هفته مرحوم حاج عبدالزهراء و مرحوم آیت الله سید محمد کاظم قزوینی با هم به جلسه روضه آمدند، مرحوم حاج عبدالزهراء رحمه الله که قرار بود منبر بروند به مرحوم آیت الله قزوینی رحمه الله تعارف منبر کردند، در این حال مرحوم قزوینی به مرحوم حاج عبدالزهراء گفتند:


مگر دیشب مادرم زهراء سلام الله علیها شما را امر به منبر امروز نکردند؟


بعد معلوم شد هر دو بزرگوار ارتباطی معنوی با بی بی حضرت زهراء دارند.(۱)


پی نوشت:


(1)   فیض حضور، صفحه 115





میرزا محمد اسماعیل دولابی و کلاس تار


یکی از رفقا می گفت:


کلاس سه تار می رفتم و کسی هم اطلاع نداشت. هر هقته دوشنبه ها از شهرستان می آمدم و به جلسه منزل آقای نبوی می رسیدم، یک هفته قبل از اینکه حاج آقا دولابی تشریف ببرند به بنده فرمودند:


خوب است تو حال به ساز بدهی، نه ساز به تو حال بدهد.


از این سخن ایشان فهمیدم این کلاس و آموزش موسیقی را تعطیل کنم و همین کار را کردم.(۱)





پی نوشت:


(1)   فیض حضور، صفحه 104